این گفتگو پیروی تجربه زیسته حامد و ارتباط آن با انگیزه ایجاد کارزار و کنشگری اجتماعی برای بهبود و پویایی جامعه بود. کارزار یک پلتفرم برای طرح درخواستها، شکایتها و تقدیرهای جمعی، از طریق جمعآوری امضا است. برای نوجوانهای روبیکمپ که تلاش میکنند در محیط اطراف خود اثر گذار باشند، نگاه متفاوت حامد و تلاش اون برای تغییر بسیار جالب بود و در ادامه خلاصهای از روبیگپ ما با حامد آورده شدهاست.
حامد خودت رو چطور معرفی میکنی؟
خیلی عجیب هست این سوال. واقعا سخت ترین سوال ممکن هست! از نظر فنی و تخصصی، من دیزاینر هستم. دو سه سالیهست که مدیرعامل استارتآپ کارزار هستم. در کارزار دیزاینر هم هستم. بنابراین شاید بین دنیای دیزاین و دنیای کنشجمعی یک زیست دوگانه دارم. از سمت دیگه طبعاً به مثابه یک استارتاپ اجتماعی، در فضای استارتآپ هم هستم. به طورخلاصه عمده وقت من روی کارزار هست. همچینن به صورت پارهوقت به عنوان دیزاینر و مدرس دیزاین مشغول هستم، ولی در رابطه با درآمد تقریبا این موضوع بالعکس هست. یعنی عمده درآمد من و حرفه من در دیزاین و آموزشهام هست و کمتر در کارزار.
ظاهراً در دو جا یعنی استودیو اسپیرال و کارزار، بیشترین تمرکز را داری. استودیو اسپیرال چی هست و چه نقشی در آن داری؟
من عاشق خلق کردن و تاثیر گذاشتن هستم و در هر دو مجموعه این ویژگی محسوسه. عنوان کامل استودیو مرکز طراحی اسیپرال هست (Spiral Design Center). اسمش رو مرکز طراحی گذاشتم، چون محدود به یک رشته از طراحی نیست. رشتههای مختلف طراحی مثل، گرافیک یا طراحی رابط کاربری را هم شامل میشود. ایده اولیه استودیو نگاه بینرشتهای نسبت به مسئله دیزاین بود. البته که عمده سرویسهای ما در حوزهی طراحی محصول هست. منظورم از محصول، محصولات دیجیتال، یعنی وبسایتها، اپلیکیشن ها، نرم افزارها را شامل میشود. در واقع سالهاست که طراحی و توسعه وبسایتها و اپلیکیشنها را انجام میدهیم. من از سال هشتاد تا نود و یک، در این حوزه به صورت فریلنسری کار میکردم. از سال نود و یک اسپیرال رو تاسیس کردم و از اون موقع به بعد در قالب یک تیم این خدمات رو ارائه میدادیم و باز در این فضا هم عمده تمرکزمون بر روی طراحی تجربه کاربری یا user experience design هست.
خودت را یک دیزاینر تعریف می کنی. دیزاینکردن چیهست؟ آیا ارتباطی به هنر داره؟ آیا یک دیزاینر هنرمنده؟ مثلا فرق طراح سایت با برنامهنویس چی هست؟
نکته خیلی خوبیه! از موضوعاتی هست که زیاد ازش سوءبرداشت شدهاست. تعریفی که از دیزاین وجود داره که میگه «دیزاین حل مسئله است.» ولی اینجا خیلی کاربرد نداره و دیزاین رو به شکل دیگری تعریف میکنیم. دیزاین دانشی هست که موضوعش «انسان» و بررسی رفتار انسانهاست. برای مثال، بررسی احساسات، جایگاه انسان در جهان هستی، مرگ انسان، عشق انسان و … که مربوط به حوزههایی مثل ادبیات، هنر، علوم انسانی و غیره هستند.
در طرف دیگر هم «مهندسی» قرار دارد. کار مهندس مربوط به محصولاتی است که انسان میسازد. مثل ماشین، کامپیوتر، صندلی خونه. کسی که اینا رو میسازه، در واقع مکانیکش رو درست میکنه و تلاش میکنه اون رو به کار بندازه. مثلا فکر میکنه که چطور باید چرخ ماشین را بسازیم که تندتر بره یا چه بنزینی باعث زیاد شدن سرعت میشه. در نتیجه مهندس موضوع را از لحاظ فنی و مکانیکی بررسی میکند.
در نتیجه افرادی که روی انسان و محصول کار میکنند، دو دسته کاملا جدا هستند. دیزاینر کاری که انجام میدهد که این دو گروه به هم متصل شوند و کاربر بتواند از محصول استفاده کند. سوال دیزاینرها این هست که چهکاری کنیم که انسانها راحتتر از محصولات استفاده کنند. برای مثال راحتتر پیامها رو بگیرند و متوجه شوند که این اِلمان روی سایت، دکمه هست و میتوانیم روشن و خاموشش کنیم. من به عنوان دیزاینر، رابطه بین انسانها و محصولات را خلق میکنم. حالا این محصولات میتواند موبایل، کامپیوتر، ماشین، ساختمان یا هر چیزی باشد. مثلا اگر ساختمان این یکطرف و انسان طرف دیگر باشد دیزاینر میشود معمار!
ما محصولات دیجیتالی یعنی وبسایتها و اپلیکیشن ها را که برنامهنویسها توسعهمیدهند، به شکلی طراحی میکنیم که کاربر متوجه شود که چگونه از ان استفاده کند. در واقع ارتباط کاربر با محصول دیجیتالی را ایجاد میکنیم.
کارزار چیهست؟
کارزار یک پلتفرم اجتماعی در حوزه مطالبهگری مدنی هست. در این پلتفرم مردم هر خواستهای که از مسئولین جامعه، شرکت یا هر فضایی که مطالبه یا اعتراض دارند، می توانند در قالب یک نامه بنویسند و لینک آن نامه را برای همفکرها و هم نظراتشان بفرستند تا افراد دیگر هم امضا کنند. با زیاد شدن تعداد امضاها و در واقع افراد، این خواسته و افراد دیده میشوند و صداشون بیشتر شنید میشود.
ایده کارزار از کجا میاد؟
من از ده سال پیش دوست داشتم نسبت به موضوعات اجتماعی اطرافم مشارکت داشته باشم. حالا این مشارکت ممکن بود لزوما هم اعتراض نباشد. گاهی هم تشکر بود! مثلا احساس کردم که لازمه به عنوان یه شهروند حرفی بزنم، ولی حرف من هیچ جا شنیده نمیشد. شرکت، رسانه یا هیچ منبعی نداشتم که بتونم صدام را به گوش بقیه برسانم. به عنوان یک شهروند این همیشه در خاطرم هست که منهم دوست دارم نوعی از مشارکت هرچند در اعتراض، چه در تقدیر و تشکر، که مطالبه میکنن داشته باشم.
پس به این نتیجه رسیدم که من به تنهایی شاید شنیده نشوم، اما اگر به هزار نفر، ده هزار نفر، یک میلیون نفر تبدیل شویم، احتمالا دیده میشویم و درباره مطالبهای که دارم و جدیتر گرفته خواهم شد. تمام هدف کارزار این است که شهروندها و مطالبهشان جدیتر گرفته شود. نه به این معنی که حتما آن اعتراض اجرایی بشه، ولی ابزاری هست که من شهروند مطالبهگر بتونم دیده بشم و ایده کارزار از اینجا شروع شد.
خودم شروع کردم به انتشار چند بیانیه و بعد به این فکر کردم که چرا سایت نداشته باشیم؟ اگر چیزی بنویسم که دغدغه بخشی از جامعه باشد، کافیهست که به دوستان، گروهها، فالورها و اطرافیان بفرستم. اگر واقعا دغدغه بقیههم باشد، نه تنها امضا و موافقت میکنند، بلکه آن را انتشار هم میدهند.
چطور کارزار تبدیل به یک جامعه مطالبهگر تبدیل شد؟
افرادی که در کارزار درخواستی مینویسند، آنرا منتشر و تبلیغ میکنند و به همین دلیل کارزار نیازی به تبلیغ بیرونی ندارد چون در اصل خود افراد این کار را انجام میدهند. در واقع تا امروز بیست و هفت میلیون امضا در این پلتفرم ثبت شده است و سیزده میلیون نفر از ایرانی حداقل یک بار در یک دراخواستی شرکت کردند.
جالب هست بدونید که همه مطالبه های کارزار، موضوعات بزرگ و اساسی نیستند. اتفاقا تعداد زیادی از کارزارها محلی و کوچک هستند. مثل دغدغههای نه چندان بزرگ در روستاها، شهرها و مناطق مختلف کشور. برای مثال مردم روستایی درخواست دارند تا پلی ساخته شود، فردی میخواهد جاده روستا آسفالت شود، کسی برایش اتفاقی افتاده است و می خواهد حقش رو بگیره و … این چنین موضوعاتی در کارزار زیاد هست. از این این نوع درخواستها تا درخواستهای بزرگتر مانند جلوگیری از یک فاجعه محیطزیستی، یا جلوگیری از خرابکردن خانههای تاریخی.
اسم کارزار از کجا میاد؟
کارزار ترجمه ی کمپین هست. در اصل کارزار به معنای مبارزه و میدان مبارزهست و چیزی هم که این پلتفرم میزبانی میکند، همین کمپینهاست. قبلا کلمهی کارزار در زبان فارسی زیاد استفاده میشد. مثلا کارزارهای انتخاباتی، کارزارهای تبلیغاتی و اسم کارزار هم از همینجا اومدهاست.
آیا کارزار موفقی بوده که بابتش خیلی خوشحال باشی؟
بله! خوشحالم که ابزاری ساخته شده که شهروندان از آن استفاده کنند که در واقع نوعی فناوری شهروندی یا Civic technology هست. از اینکه سهمی در بهتر شدن زندگی مردم دارم خوشحالم. تا به حال کارزارهای تاثیرگذار زیادی موفق شدند که تحت عنوان تجربه های کنشگری ثبت شده است. مثالهای بزرگتری هم هستند که به دست کارزار و اتحاد مردم بهوجود آمدهاند. مثلا مدتی پیش در میانکاله که از بکرترین زیستگاها و محل زندگی پرندههای درحال انقراض هست، پتروشیمیای در حال ساخت بود که به مرور زمان میتوانست محیط زیست آن منطقه را از بین ببرد. مردم کنشگر این منطقه، طی یک فرایند دو ساله و کلی سختی از طریق کارزار و ابزارهای دیگر، توانستند علیه صاحبان قدرت پیروز شوند و اون پروژه را کامل لغو کنند.
رد پای کارزار و ویژگی مطالبه گری در حامد نوجوون هم دیده میشد؟
بله! اولین کارزارهای زندگی من در خانواده و طی بحث کردن با پدرم بود. من بچهی دردسرسازی بودم و به دلیل دید متفاوتی که نسبت به پدرم داشتم، بحثهای سیاسی زیادی می کردیم. این علاوه بر اینکه واقعا کمک کرد بینش سیاسی و درک اجتماعی من ارتقا پیدا کند، دانش تاریخی من را نیز افزایش داد. آن زمان در ذهن من، پدرم فردی کم دانش به نظر میرسید. ولی الان ایشون رو به عنوان یک دیدگاه مستقل از خودم که طبیعتا حق وجود داشتن داره میشناسم. مدیون ایشون هستم که گفتگو کردن و بحث کردن را به من یاد داد. در واقع در خانواده برای اینکه به اولیهترین حقهایی که فکر میکردم دارم برسم کارزار راه می انداختم. پس شاید ریشه کارزار از خانوادهام است.
اولین درآمدت رو چه زمانی و چطور به دست آوردی؟
من وقتی دبیرستانی بودم، حدودا در سن ۱۴-۱۵ سالگی و زمانی که برنامه نویسی رو کمی یاد گرفتم، به بچه های سال پایینی آنچه را که بلد بودم آموزش دادم. در آن زمان زبان برنامه GW-Basic بود که جز زبانهای بسیار ابتدایی به حساب میآمد. برنامهنویسی را به سه نفر از بچههای سال پایینی آموزش دادم و بابتش پول گرفتم.
اولین تجربه نوشتن حرفهایات به چه صورت بوده است؟
داستان از اینجا شروع شد که در مدرسه چند تا از بچهها نشریه راه انداخته بودند و من هم خیلی دوست داشتم که کمک کنم ولی کار آسانی نبود. در دوران راهنمایی، دبیرستان و حتی سال اول و دوم دانشگاه به شدت آدم درون گرا، کم رو، خجالتی، با اعتماد به نفس بسیار پایینی بودم. یک بار مطلبی نوشتم و به سردبیر نشریه دادم و خواستم که چاپ کند و این اتفاق هم افتاد! احساس فوقالعادهای داشت. اعتماد به نفس این را نداشتم که به تنهایی نشریه راه بندازم و خجالتی بودم. با اینکه احساس میکردم توانمندیش را دارم. کم کم همه این زمینه ها دست به دست هم دادند و فرصتش پیش اومد تا من نشریه خودم رو راه اندازی کنم. این فرصت برای من در دانشگاه ایجاد شد و من هم دست به کار شدم و نشریهام رو گسترش دادم.
با دیدی که نسبت به خودت و اطرافت داری و شاید مسیر چندین ساله بچههای روبیکمپ رو طی کردی، اگه دوباره نوجوون بشی چه کاری رو انجام میدادی ؟
بهنظرم مقایسه نوجوانی من با شما کار سختیه! در حال حاضر اینترنت دنیا را خیلی بزرگتر کرده در نتیجه دید آدمها را وسیعتر کردهاست. اما اگه من دوباره یک نوجوان شوم، کارهای موردعلاقهام را بیشتر و جدیتر دنبال میکردم. مثلا زمانی نقاشی و خطاطی رو به صورت خیلی جدی دنبال میکردم. وقتی نوجوان بودم، رابطهای بین کدزدن و مثلا نقاشی نمیدیدم، ولی به مرور زمان همین مهارت زیرساخت گرافیک دیزاینی شد که در حال حاضر شغلم است.
من به چهارده سالگی خودم دو توصیه میکنم:
اول اینکه کاری که بهش علاقه داری رو جدیتر انجام بده. مثلا خانوادهم میگفتن به جای نقاشی کشیدن و نشستن پشت کامپیوتر درس مدرسه رو بخونم. نه به معنی این که درس مهم نبود، اما نقاشی، خط، کامپیوتر و موضوعاتی که دوست داشتم در نهایت امروز من شده!و توصیهام به حامد ۱۶-۱۷ساله، اینه که کاری که دوست داری رو زودتر شروع کن و به عقب ننداز. زودتر شروع کن و کاری که در ذهنته رو سریعتر عملی کن! من میتونستم دو، سه سال زودتر شرکتم را تاسیس کنم اما میترسیدم؛ اما بعدش فهمیدم که اصلا ترسناک نبود و با خودم میگفتم کاش زودتر انجامش داده بودم. الان که به عقب برمی گردم در تکتک نقطه عطفهای زندگیم احساس میکنم که کاش زودتر شروع می کردم، چون اگه از قبل انجامش داده بودم، جلوتر بودم.